انتخاب محصول در تجارت ۱۹ شاخص دارد که در این مقاله نویسنده ۴ شاخص اصلی را بیان نموده است تا کمکی باشد برای کسانی که نمی دانند چه محصولی را برای شروع تجارت شان انتخاب نمایند.
به گواه تمام تاجران و بنگاه داران سخت ترین بخش تجارت، تماس اول است.
من یک سوال از شما می پرسم تا اول خودم بفهمم این سختی از کجا نشات می گیرد.
تماس اول نهایتا قرار است ۱۰ دقیقه طول بکشد.
شما ۱۰ دقیقه به صورت تلفنی با پدرتان یا مادرتان یا عشقتان حرف می زنید سخت است؟
نه به هیچ وجه.
پس قبول دارید که این سختی تماس اول در ذات تلفن صحبت کردن نیست کما اینکه آمارهایتان نشان می دهد که توانمندید ساعت ها به صورت تلفنی با کسی که دوستش دارید صحبت کنید و تلفن را سوراخ نمایید به طوریکه بارها پیش آمده از بس به گوشی چسبیدید که وقتی تلفن تان تمام شد بقیه گفتند صلوات بفرستید که فلانی تلفن را قطع کرد.
سوال دومم اینست که اگر همه تماس های اول منجر به پول می شد و هر چه می گفتید مخاطبتان تایید می کرد آیا تماس اول سخت بود؟
به هیچ وجه بلکه بسیار کار آسان و دلپذیری بود.
پس فهمیدید سختی تماس اول از کجاست؟
از نفسانیت شما.
از اینکه وقتی مورد تایید قرار نمی گیرید درونتان بهم می ریزد و این مساله نه به جسمتان ربط دارد که بگوییم گوشتان از تلفن صحبت کردن خسته شد یا زبانتان از حرف زدن به ستوه آمد.
بلکه نفس انسان چون دلش تایید می خواهد از اینکه مورد تکذیب یا به اصطلاح عامیانه نه شنیدن قرار می گیرد سختش می آید.
برای حل این مشکل دو راه داریم.
راه اول: تجارت را به کل بگذاریم کنار.
راه دوم: فکری کنیم تا موضوع را حل کنیم.
اکثر تازه واردها راه اول را انتخاب می کنند چون اکثر مردم فقط جلوی چشمانشان را می بینند.
من از کسانی که راه اول را انتخاب می کنند سوالی دارم هر چند بعید می دانم متن نویسنده را خط به خط بخوانند و یا اصلا به سایت سر بزنند.
سوالم اینست بر فرض که تجارت را رها کردید.
آیا نفستان به خاطر نداشتن پول و تحقیر شدن از فقر اذیت نمی شود؟
فقط به خاطر سختی تماس اول بهم می ریزید؟
از اینکه نمی توانید نیازهای دخترتان را تامین کنید و مجبور می شود پسرها را تیغ بزند و با آنها وقت بگذراند به هم نمی ریزید یا آنجا خودتان را به کوری و کری می زنید تا نبینید و نشنوید؟
بخواهم موضوع را بشکافم پرده های حیا دریده می شود و آرادی های عاشقی که در دسته دوم هستند مکدر می گردند از اینرو می گذرم.
پس راهی نمی ماند برای انسان با غیرت جز اینکه فکری بردارد و این سختی تماس اول را بردارد.
برای برداشتن سختی تماس اول باز هم دو راه می ماند.
راه اول اینکه مردم به گونه ای شوند که تجارت را تکذیب نکنند حالا فرقی نمی کند چه بنگاه دار باشی و چه تاجر یک راه اینست که از مردم بخواهیم ای مردم شما هر چه ما گفتیم تایید بدهید تا این آرادی دوست داشتنی ما بهم نریزد و با اشتیاق تماس اول را با شما و سایر مردم برقرار نماید.
که می دانید امری محال است.
هم شیطان نمی گذارد و هم جهل گسترده مردم.
وقتی مردم خودشان را تغییر نمی دهند تا آن چیزی شوند که باب دل ماست پس فقط راه دومی می ماند و آن اینست که ما خودمان را تغییر دهیم.
من برای این تغییر چهار پیشنهاد می دهم که اگر خواننده با دقت این چهار پیشنهادم را بشنود و قشنگ بفهمد و بعد باور کند آنگاه به کار ببندد بعد از مدت کوتاهی به چنان آرامشی می رسد که می گوید من هیچ سختی در تماس اول نمی بینم.
جالب است که بدانید هر ۴ پیشنهاد مربوط به عقیده شما می شود و نیاز نیست هیچ کار خاصی انجام دهید و فقط باید ذهن تان را اصلاح کنید.
۱. این شخص کجای زندگی من است؟
با خودتان بگویید این فرد کجای زندگی من است.
شما مثلا در قم یا تهران یا هر شهر دیگری هستید.
و این شخص که با او تلفنی صحبت می کنید در اسفراین است یا در رامهرمز یا هر جایی که چند صد کیلومتر با شما فاصله دارد.
حالا این شخص شما را تکذیب کند به کجای زندگی تان بر می خورد؟
کجای زندگی شما بسته به اوست که تکذیبش بخواهد شما را به پایین بکشد یا ضربه ای برساند؟
شما از اینکه مثال بقال سر کوچه تان از شما متنفر باشد بهم می ریزید؟
یک فرد غریبه است در یک جایی بسیار دورتر از شما.
چرا تکذیب چنین کسی شما را پریشان می کند؟
نه پدر شماست نه مادرتان نه برادر و خواهر و دوست و اقوام که بگوییم در زندگی شما تاثیر گذار است.
یک فرد کاملا غریبه است که حالا بر فرض شما را قبول ندارد.
فدای یک تار موی گندیده زیر بغلتان. 😁
کلمات دیگری هم بود که نویسنده می توانست به کار ببرد اما احساس کرد اینجا خانواده نشسته است.
واقعا تعجب می کنم چرا از اینکه یک نفر در دوغوز آباد سفلی شما را تکذیب می کند به هم می ریزید؟
۲. تکذیب کننده از خردمندان است یا احمق ها؟
شما طرف مقابلی که تکذیبتان می کند را نمی شناسید اما خودتان و پیشنهادی که به او می دهید را می شناسید.
یک بار بینی و بین الله پیشنهاد خودتان را با دقت بررسی کنید و با خود بگویید اگر یک انسان خردمند این را بشنود باید اجابت کند یا تکذیب نماید.
به طور مثال بنگاه داران با خودشان بگویند دعوت مردم به تجارت و آراد را اگر یک خردمند بشنود چه واکنشی دارد؟
کارمندان بهتر می توانند این موضوع را شهادت دهند که وقتی بزرگان تجاری و مسئولین کشوری ایران و سفیران به دفاتر آراد می آیند چه جملاتی بر زبان می آورند؟
آیا غیر از اینست که به شهادت خودتان فکشان می افتد و زبانشان قفل می شود و بالاتفاق اذعان می دارند که اینجا ایران نیست و باورمان نمی شود چنین شرکتی در ایران باشد.
حتی می گویند که این پدیده در جهان هم بی نظیر است و ما در هیچ کشوری این چنین شرکتی ندیدیم.
پس خردمندان و عقلا و فهمیدگان آراد را به شدت می ستایند.
این کسی که دعوت شما را تکذیب می کند در چه سطحی از عقل است؟
آیا از خردمندان است یا از احمق ها؟
اگر از خردمندان باشد و شما را تکذیب کند حق می دهم بهم بریزید چرا که در نظر اهل عقل شما ضعیفید و جا دارد انسان خراب شود و به فکر ساختن بیفتد.
اما اینکه احمقی شما را تکذیب می کند خراب می شوید واقعا نمی فهمم چرا؟
تماس اول به صورت تلفنی است و کاش همانجا کسی که تکذیبتان کرد را می دیدید.
می فهمیدید این یک شخصیت دو زاری است که نه لباس درست و حسابی دارد نه شخصیت درست و حسابی دارد و نه اصلا لیاقتش را دارد که وارد تجارت شود.
اگر اینها را حضوری می دیدید با خودتان می گفتید من از تکذیب چنین موجود چلغوزی بهم ریختم؟
خودتان خنده تان می گرفت و خجالت می کشیدید که واقعا چرا باید از چنین موجود دو زاری بهم بریزم؟
یک انسان با سطح عقل اندازه جلبک مرا تکذیب کرده پس چرا اینچین بر آشفته شده ام؟
من از همه شما سوالی می پرسم.
آیا خود را پاکدامن می دانید؟
اگر یک هرزه ای شما را تکذیب کند و بگوید از تو بدم می آید آیا ناراحت می شوید؟
بر عکس اگر هرزه ای ما را تایید کند باید بهم بریزیم که خدایا نکند در من ناپاکی دیده و مرا شبیه خودش پنداشته است؟
شما خود را پاکدست می دانید؟ ( اینجا واقعا پاک دست است و پادکست نیست 🤣 )
اگر دزدی شما را تکذیب کند و بگوید از تو بدم می آید آیا ناراحت می شوید؟
برعکس اگر دزد شما را تایید کند باید بهم بریزید که خدایا در من چه کثیفی دید که اینچنین به تایید من اهتمام می ورزد.
حال شما آرادی ها تاجرید و دو سوم عقل در تجارت است.
عاقل اگر توسط سفیهان و جاهلان مورد تکذیب قرار بگیرد باید خوشحال شود یا بهم بریزد؟
۳. یکی بله می دهد جبران همه تکذیب شدن هاست.
شما یک بازه گسترده تری از تعداد تماس ها در نظر بگیرید.
مثلا به این یک تماس که تکذیب شدید فکر نکنید.
فکر کنید ۱۰۰ تماس اول بگیرید.
از هر ۱۰۰ تماس چند نفر به شما بله می گویند؟
بنگاه داری که به مراتب از تجارت سخت تر است از هر ۱۰۰ تماس ۳ موفق دارد.
در تجارت که این عدد به ۱۰، بیست، ۳۰، چهل و در برخی گزارش ها از تاجران قوی در مذاکره به بیش از ۵۰ نفر هم می رسد.
ما با منطق بنگاه داری جلو می رویم که بیشترین تکذیب را دارد.
۱۰۰ تماس را به طور متوسط در ۱۵ تا ۳۰ روز می گیرید.
از این ۱۰۰ تماس سه نفر بله می گویند.
سودی به جیبتان می رسد.
این سود را بر ۱۰۰ نفر تقسیم کنید.
یعنی با خودتان اینگونه بگویید که هر ۳۳ نفر یک نفر پول می دهد و سود این پول را می خواهم بر ۳۳ تقسیم کنم و پیش خودم با هر تماسی بگوییم فلان قدر سود کردم.
به طور مثال من با همان ۳ موفق به درآمد ۳۰ میلیون تومان می رسم.
می آیم این ۳۰ میلیون تومان را بر ۱۰۰ نفر تقسیم می کنم.
هر نفری می شود ۳۰۰ هزار تومان.
وقتی نفر اول تکذیبم کرد با خودم می گویم آخ جون ۳۰۰ هزار تومان سود کردم.
نفر دوم که تکذیبم کرد می گویم ای والله ۳۰۰ هزار تومان دیگر به جیبم رفت.
شما اگر با هر تماستان ۳۰۰ هزار تومان سود به جیبتان برود مشتاقانه این کار را انجام می دهید یا باز هم سختتان می آید؟
این برای بنگاه داری بود که بدترین شرایط را داشت.
در تجارت که هم درصد تکذیب شدن ها بیشتر است و هم سود حاصل از تجارت ها.
پس می توانیم سود را به صورت کلی محاسبه کنیم و بر تعداد کل تقسیم نماییم آنگاه می بینیم هر کسی که تکذیبمان می کند هم سود خوبی به ما رسانده است.
چون خلاصه از بین هر ده تکذیب یکی باید پول بدهد.
و این فرمایش امیرمومنان است که فرمود: هر کسی عَلَمی بردارد یقینا عده ای زیر آن جمع می شوند پس بنگرید اگر علمی برداشتید خردمندان زیر آن جمع شدند یا نادانان؟
شما وقتی با مردم تماس می گیرید و آن ها را به تجارت های خود دعوت می کنید در حقیقت پرچمی بر افراشته اید و به فرمایش مولا هر پرچمی بر افراشته شود عده ای زیر پرچم جمع می شوند.
مهم اینست که ببینی زیر پرچم تو چه کسانی جمع شده اند؟
آراد هم پرچمی بر افراشته است.
خودتان قضاوت کنید چه کسانی در آراد می مانند؟
اهل صبر یا بزن در رو ها؟
دوستان پیامبر یا دشمنان پیامبر؟
باوقار ها و با شخصیت ها یا لوده ها و بی لول ها؟
خردمندان یا احمق ها؟
اهل کلام و منطق یا بی منطق ها و چرت و پرت گوها؟
انسان های بامعرفت و بامرام یا انسان های پست و بی معرفت؟
من فقط به یک نکته اشاره کنم که هر جمعی از زنان و مردان، دختران و پسران با هم اینقدر نزدیک باشند پر از خرابی های اخلاقی گزارش می شود در حالیکه آراد ما به شدت پاک و امن است به طوریکه دختران و زنان با خیال راحت در آن نفس می کشند و همه اینها به حرمت قرآن است.
همین آیات خدا و احادیث اهل بیت و مراسم های بزرگداشت یاد خاندان رسول خدا که در آراد پررنگ است موجب می شود آنهایی که اهل نیستند دمشان را روی کولشان بگذارند و مانند میگ میگ فرار کنند.
شما کافیست با خودتان بگویید من با ۱۰۰ نفر تماس می گیرم و فلان نفر به من سود می رسانند.
این سود را بر ۱۰۰ نفر تقسیم کنم و با خودم اینگونه فکر کنم که هر تکذیب کننده ای هم سودی رساند.
خلاصه برای رسیدن به سود کسی که پول داده باید با این تکذیب کننده ها هم صحبت کنم و راه دیگری نیست.
اینجا وقتی ببینی تکذیب کننده هم به تو سود می رساند در دلت می گویی ای جانم تو تکذیب کن که تکذیب تو پول ها بدهد.
۴. با پیامبران خدا یک صفت مشترک پیدا کردی.
اول یک حرف را با خودت ببند و خیال خودت را راحت کن.
تماسی که می گیری و پیشنهادی که می دهی حالا فرقی نمی کند در بنگاه داری یا در تجارت، در حال دعوت مردم به سمت خوبی ها و پاکیزگی هایی و یا اینکه مردم را به زشتکاری و کثیفی فرا می خوانی؟
اگر واقعا به این نقطه نرسیدید که چه تجارت و چه بنگاه داری دعوت به سنت پیامبر و رونق تولید این کشور و افزایش اشتغال است و در این عصر و زمانه هیچ کار خیری بهتر از آن نیست که سفره مسلمانی را به نان و غذایی برسانی توصیه می کنم برگردی و دروسی از مدرسه تجارت را دوباره مرور کنی تا یقینت شود که یک تجارت تو چقدر خیر و برکت دارد و چقدر قلب امام زمانت را شاد می کند.
حال که به این نقطه رسیدی که خیری بالاتر از تجارت نیست به یاد بیاور که اگر تو را تکذیب می کنند اینگونه نیست که فقط مخصوص تو باشد.
زمانی که پیامبر خدا از تکذیب زیاد مردم دلش تنگ شد خداوند بر او آیه ای نازل فرمود تا پیامبرش را دلداری دهد و اندوه را از قلب مبارکش بزداید:
پس اگر تو را تکذیب کردند بدان که تمام پیامبران پیش از تو را هم تکذیب کردند در حالیکه بینه های محکمی برای مردم آوردند و معجزات آشکاری را نشانشان دادند و کتاب های نورانی در دست داشتند. سوره آل عمران آیه ۱۸۴
عزیز دل آرادی
من و شما با این تکذیب ها به پیامبران شبیه می شویم.
همه پیامبران آمدند تا مردم را به راه درست رهنمون سازند اما مردم با آنها چه کردند؟
دعوتشان را نپذیرفتند و تکذیبشان کردند و خود را از سعادت محروم نمودند.
چرا فکر می کنی مردم عصر و زمانه ما هدایت شده اند؟
اینها هم که بیش از ۱۲۰۰ سال است که نه امامی دیده اند و نه هدایتگری را پذیرفته اند معلوم است روز به روز از راه حق دورتر می شوند.
حال چه پاداشی خواهد بود در انتظار کسی که در چنین گمراهی بین مردم نور پخش کند؟
خداوند چه سطحی از برکت و عنایت را برای کسی که در مقابل تکذیب این جماعت کم خرد می ایستد و تحمل می کند قرار می دهد؟
نمی بینید آراد اینقدر مورد عنایت و رحمت خداست تا جاییکه هر کسی از بیرون می نگرد که چگونه مجموعه ای اینچنین بدون ریالی وام از بانکی یا نهادی و بدون حمایتی از جایی اینچنین استوار همچون سرو ایستاده می گوید معلوم است که دست خدا با اینهاست.
فکر می کنید چرا خداوند چنین عنایتی به آراد دارد؟
من معتقدم اکثر عنایت های خدا به جهت صبریست که در مقابل تکذیب مردم جاهل می کنیم وگرنه همراهی عاشقانه که پر از لذت و ثروت است چنان شایسته اجر و پاداش نیست.
این صبوری ما آرادی ها در مقابل تکذیب احمق هاست که وقتی خدا می بیند جاهلان درباره آراد بدگویی می کنند و باز هم آراد در برابرشان دلسوزی به خرج می دهد می گوید آفرین که چه بزرگوارانه رفتار می کنی از اینرو عنایت خاصه خودم را به تو می رسانم که خداوند اجر نیکوکاران و صابران را ضایع نمی کند.